اختلال پانیک
روانپزشک به من گفت پانیک مثل یک خرس بزرگ بادیه که از دور ترسناک و وحشتناکه اما اصلا خطرناک نیست، اگر به آن نزدیک بشی و لمسش کنی ،می فهمی که نه ترسناکه و نه خطرناک
روانپزشک به من گفت پانیک مثل یک خرس بزرگ بادیه که از دور ترسناک و وحشتناکه اما اصلا خطرناک نیست، اگر به آن نزدیک بشی و لمسش کنی ،می فهمی که نه ترسناکه و نه خطرناک
اولین باری را که دچار حمله پانیک شدم کاملا یادم هست ، چند ماه قبل بود که در حین انجام کار دچار تپش قلب و احساس خفگی شدم احساس کردم که دارم می افتم، ترس شدیدی تمام وجودم را فرا گرفته بود. ترس عجیبی که تا بحال تجربه نکرده بودم، ترس از مرگ و ترس از تباهی .. دقیقا به خاطر دارم از آن چهارشنبه تا بحال هر روز صبح که از خواب بیدار میشم فکرم درگیر این موضوعه که امروز چه اتفاقی می افته؟ امکان داره دوباره دچار حمله بشم؟ امکانش هست از این حمله ها خلاص بشم؟ بعد از تمام این فکرها اضطراب و بی قراری تمام وجودم را فرا می گیره . ذهنم مثل یک گیرنده ی قوی شده ، به کوچکترین علائم بدنی شدیدترین واکنش را نشان می ده ، هر علامتی هرچند کوچک به نظرم شروع حمله است خدایا دیگر خسته شدم… از دست این حملات نجاتم بده . بعد از مراجعه به دکتر های مختلف و انجام آزمایشات و عکس و .. یکی از آشنایان گفت به روانپزشک مراجعه کن . با خودم گفتم مگر میشه ؟! من تا حد مرگ علائم جسمی شدیدی دارم این ها که علائم روانی نیست !! یعنی دارم دیوانه میشم؟ این علائم لعنتی کم بود، ترس از دیوانه شدن هم به آن اضافه شد .
بعد از مراجعه به روانپزشک علاوه بر تجویز دارو ها ی ضد اضطراب و کاهش قابل توجه علائمم ، چند جلسه برای روان درمانی هم رفتم و یاد گرفتم با مهارت های رفتاری و شناختی چگونه علائمم را مدیریت کنم . باورم نمیشه حالا درمورد بیماری ام میتونم بنویسم، قبلا نمی تونستم حتی درمورد آن فکر کنم ولی الان بسیار ساده تر با آن روبرو میشم . روانپزشک به من گفت پانیک مثل یک خرس بزرگ بادیه که از دور ترسناک و وحشتناکه اما اصلا خطرناک نیست، اگر به آن نزدیک بشی و لمسش کنی ،می فهمی که نه ترسناکه و نه خطرناک .